هرچند در استفاده از واژگان دینی و اسامی گروهها احتیاط بسیاری دارم، و هرچند اصطلاح سلفیت را که برخی گروهها برای خویش به کار میبرند، به دلایل گوناگون اصلا قبول ندارم، که از جمله مهمترین این دلایل، میتوان به تقسیم شدن همین گروهها به احزاب و جنبشهای متعددی در زیر لوای اصطلاح سلفیت اشاره کرد. در عین حال که هر یک مدعیاند نمایندهی واقعی سلف صالح میباشند، چون چتر این واژه بویژه از نظر سیاسی بسیار گشاده است.. ولی، اصطلاح «فرصتطلبی» طبق تعریف استاد احمد تهامی عبدالحی یعنی سرعت تغییر لحظهای در موضعگیریها و روشهای سیاسی و نیز رنگ عوض کردن قهرمانانه همراه با حوادث که به تناقضات و تحولات شتابزده منجر گردد. این امر از نظر اجتماعی و اخلاقی در تمام جوامع مردود است.
بنا بر این، به چنین روشهایی لقب پراگماتیک و عملگرا میدهند، بخصوص وقتی که موضعگیریها و روشهای یک فعال سیاسی فقط در جهت تحقق منافع خودش باشد. در ادامه نشانههای التقای این دو واژه و عوامل آن را در روزگار کنونی خواهیم دید.
بسی شگفتانگیز و وحشتناک است که گاهی احزاب و گروههایی اسلامی به نام سلفیت و پیروی از مهاجران و انصار، در برابر جنبشی همانند اخوان المسلمین و دیگر گروههای اسلامی موضعگیریهایی خصمانه و خشن دارند. در حالی که اخوان یک جنبش اسلامی است که اجتهادات خاص خودش را دارد و نباید این قدر آشکارا و رسوا با آن خصومت ورزید. چون یکپارچگی مسلمانان مهم است. در حوادث اخیر و بنیان برانداز مصر، نمیدانم سلفیها چه توجیهاتی شرعی دارند که در جهت خصومت با اخوان حاضر شدند با گروههای معاند اسلام همکاری کنند. این چالش هنوز ادامه دارد و مصر را به کشوری تهیدست و مستمند تبدیل کرده است. با اینکه همه میدانند و یقین دارند که اخوان به روش قانونی و دموکراتیک به قدرت رسید.
این پرسشها ما را به پرسشهایی دیگر و پیچیدهتر از جریان موسوم به سلفیت و ارتباطات گوناگون سیاسیاش میکشاند، خصوصا ارتباط با سازمانهای مرموزی که با داشتن سرمایههای هنگفت برای این اندیشه تبلیغ میکنند و افکارشان را در اینجا و آنجا رواج میدهند و موضعگیریهای سیاسیاش را توجیه مینمایند. بسیار تأسف برانگیز است که چنین جنبشی، چنان روابطی داشته باشد!!
این پرسش را اسلامگرایان مستقل مطرح میکنند، زیرا خرد میگوید: هر اندازه با گروههای اسلامی اختلاف داشته باشیم، ولی دلیلی ندارد یکی از ما با دشمنان دین بر ضد طرف دیگر موضعگیری کند، هر چند برایش توجیه هم بیابیم. چه رسد به کسانی که خود را «فرقهی ناجیه» مینامند! آیا نبایست ایشان با شیوههای نیکو، مخالفان خویش را دعوت دهند و دستشان را به سوی همان راهی که درستترش میدانند، بگیرند؟! به جای اینکه در منجلاب دشنام و ناسزا و نیرنگ بیفتند و عموم مسلمانان را که با ظواهر لباس و ریش و ... فریب میخورند، به دلسردی شدید و آزردگی خاطر دچار نمایند؟! زیرا این ظواهر، امور بسیار دیگری را در درون خویش پنهان مینماید.
جنبش سلفی نوین که در پایان سدهی هجدهم میلادی به دست محمد بن عبدالوهاب پدیدار گشت، جز با پشتیبانی سیاسی و حمایت نظامی محمد بن سعود بروز پیدا نکرد. این واقعیت را نمیتوان انکار کرد و باید همواره مدنظر قرار گیرد، به رغم همهی ادعاهایی که برای جاانداختن توحید و مبارزه با شرک میشود. مسلمان گاهی اشتباه میکند، ولی هرگز مشرک نمیشود.
این انتقاد صرفاً یک انتقاد نیست یا برای حمایت از یک حرکت بر ضد حرکت دیگر ارائه نشده است؛ باید همهی خردهای اسلامی با تمام گرایشهای خود از این مسائل بگذرند و امور خویش را همواره در جهت منافع عموم مسلمانان تنظیم کنند و با گفتوگو و شیوههای نیکوتر و با فهم صحیح دین، باعث کاهش شکاف میان گروهها شوند.
نگرش سلفی یا همان فرقهی ناجیه ـ طبق ادعاهای شیرین کسانی که چنگ زدن به اینگونه واژگان را دوست دارندـ از نظر سیاسی به گروههای پراکندهای تقسیم شدهاند. به عنوان مثال، حزب نور در مصر که در عرصهی انقلاب اخیر کشور حضور داشت و آن را تأیید میکرد، و با توجه به اینکه در طی حکومت محمد مرسی، به مادهی 219 قانون اساسی چنگ انداخت و آن را دستاورد بزرگی برای هویت اسلامی در قانون 2012م دانست، چون خودشان در ستاد قانونگذاری حضور داشتند، اما بعدا چه موضعگیریهایی که نداشتند! بگذریم از گروهها و طیفهای دیگری که از آغوش سلفیه سر برآورده و چه اندازه با هم اختلافات عمیق دارند!
همهی اینها دلیلی بر آن است که این جنبش نیز مثل دیگر احزاب و گروهها روزی پدیدار گشته و به شاخههای متنوعی تقسیم میشود. اما اینکه تنها خود را نمایندهی اسلام بدانند، این یک مسألهی عاطفی بیجهت، بدون دلیل و دارای ریشههایی واهی است. در عمل هم، پس از آنکه سلفیها احساس کردند مسائلی همانند تحریم کار تشکیلاتی و حزبی و قوانین دموکراتیک و نیز ممنوعیت کار جمعی و سازمانیافته در چارچوب جمعیتها و مؤسسات و احزاب، همچنین وجوب سمع و طاعت از حاکمان و عدم تجویز خروج و شورش بر آنان به هر شکل و اسمی، تاریخ مصرفشان گذشته است، میانشان اختلافات بروز پیدا کرد و گروهی بر این باور شدند که باید در این مسائل بازنگری شود، زیرا نمیتوان به ظاهر متون مقدس قرآن کریم و سنت نبوی شریف چنگ زد. در نتیجه، پایههای دینی سلفیت سنتی را باید به تاریخ سپرد.
به تله افتادن فکری و نگرشی سلفیها در اصل از زنده ساختن بخش کوچکی از گذشته و نسخه برداری از آن به عنوان یک مسألهی تاریخی قطعی، سرچشمه میگیرد، که خود یک امر تخیلی است و بیانگر جهل مرکب نسبت به مسیر تاریخ و پذیرش اختلاف و تنوع در امور دنیوی میباشد. هر اختلافی با مبدأ شورا قابل حل است. اختلاف یک امر حتمی است که از تعدد آرا در تمام جوامع بشری نشأت میگیرد. در قرآن آمده: «وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ. إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» (هود/118و 119). (واگر خدایت میخواست مردم را یک امت قرار میداد و پیوسته با هم اختلاف دارند. مگر آنکه خدایت رحم کند و برای همین ایشان را آفرید. کلام خدایت قطعی شد که حتما جهنم را از جن و مردم به تمامی پر میکنم).
باید سلفیها تاریخ اسلامی را با دقت و ریزبینی، و بدون قضاوت و پیشداوری بخوانند تا در دستاندازهای فکری گرفتار نشوند و در نتیجه برای حاکمان ستمگر سواری ندهند، با این پندار و خیال که فقط خودشان در مسیر درست هستند. زیرا چنین پنداری باعث درهمآمیختن اوراق و کارتها و آغاز مسیر به سوی فرصتطلبی میشود. باید نسبت به اندیشههای برخی از امامان مسلمان همانند امام احمد بن حنبل (ت241هـ) یا شیخ الاسلام ابن تیمیه (ت728هـ) و... تعصب نداشته باشند، چون آنان هم انساناند که ممکن است اشتباه کنند یا درست بگویند. بسیاری از پندارهای این بزرگواران در دورههای مشخصی از تاریخ ارائه شده است، اما تاریخ از آن دورهها فراتر رفته است و به ما دادهها و حقایقی بخشیده است که ایشان از آن اطلاع نداشتهاند. تاریخ اسلامی مسیری را پیموده است که خلاف تصورشان میباشد. در مثال، ابن تیمیه میپنداشت که علت فروپاشی بغداد، پایتخت خلافت اسلامی در سال 656هـ ، وجود فرقههای اسلامی بخصوص صوفیه بوده است. با توجه به اینکه او میان تصوف زهدگرا و تصوف وحدت الوجودی و حلولی تفاوت نگذاشته است. در حالی که اولی نگرشی اسلامی اصیل و دارای اماکن، قواعد و مشایخی میباشد و دومی از نظر قرآن و دین امری ناپسند و مردود و بخشی از حرکت باطنیه به شمار میآید.
مسلمانان پیش از سقوط بغداد، پیروزیهای مهمی را در برابر صلیبیان کسب کردند؛ صلاح الدین ایوبی در سال 587هـ بیت المقدس را آزاد کرد و پیشتر از آن در سال 583هـ حکومت فاطمی و جنبش باطنی را برچید، که در همهی اینها صوفیان زاهد در بسیج مسلمانان و تشویق ایشان به جهاد نقش بارزی داشتند. در عین حال که همزمان صلاح الدین نبرد تندی را بر ضد صوفیان وحدت الوجودی و حلولی به راه انداخت و در پیگیری و سرکوبشان به خود تردیدی راه نداد. پس از وفات ابن تیمیه، مسلمانان عثمانی بشارت رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ در فتح قسطنطنیه را در سال 1453م به دست محمد فاتح محقق ساختند که مشایخ صوفیه در تحریک عواطف دینی مردم ید طولایی داشتند. این فتح یکی از بشارتهای بزرگ در تاریخ اسلامی است.
همواره تاریخ در همهی ملتها و در همهی روزگاران صعود و هبوط داشته است، و مسلمانان از این امر مستثنا نیستند. باید این را بپذیریم و برای بهبود اوضاع خود در چارچوب اختلافات مشروع بکوشیم. اختلاف وقتی مشروع و موفق است که از شورا و دموکراسی به شکلهای گوناگون پیروی کند. باید در راستای مقررات قرآنی به تحولات مکانی و زمانی توجه کنیم و بدانیم هرگاه اکثریت جامعه به چیزی بیعت دادند، طبق اصطلاحات نوین همان دموکراسی است. باید نامها ما را فریب ندهد. باید همهی فرقههای اسلامی از تعصب به دور باشند و به گفتمان و عقل و منطق پناه بیاورند تا تعصب و جانبداری ما را به موضعگیریهای بد نکشاند. بدترین موضعگیری فرصتطلبی است.

نظرات
بدوننام
19 فروردین 1394 - 08:14خیلی بد بود...شما بخاطر اشتباهات واضح حزب نور دارید به اکثر سلفی ها توهین می کنید... کارها و زحمات شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب رو نادیده می گیرید...تعصب های الکی که خودتان بیشتر از همه دارید رو ب سلفی ها نسبت می دهید و به تفرقه و کینه و دشمنی دامن می زنید...در این متن حتی به برخی احادیث به دید تحقیر نگاه شده است
بدوننام
31 فروردین 1394 - 03:26سلام علیکم ورحمه الله و برکاه.خوشبختانه بنده طرف هیچ یک از گروه ها و احزاب مرتبط به قول شما سلفیت و حتی اخوان المسلمین نیستم خدار را بابت این قضیه شاکرم.ولی یک یک چیز را خوب و روشن درک رکده ام وقتی من یک فکر را مورد انتقاد رکیک قرار میدهم علاوه بر اینکه به یک فکر برنامه ریزی شده توهین میکنم به علما و بزرگانی که خود را دراین راه قرار می دهند به طریق اولاتر توهین کرده و انان را زیر سوال میبرم.اگر برادران سلف به اخوان المسلمین را با القاب دیگری صدا زده و به علما اخوان همچون دکتر قرضاوی توهین میکنند و حتی پا را فراتر میگذارند اگر شما جماعت اصلاح و دعوت یا همان اخوان المسلمین بیاید همانگونه که در این مقاله کارهای آنان را انجام دهید شما هم مثل انان می شوید که بهتر است بگم شده اید چون در این صف افراد و علمای بزرگی وجود دارد چه فارس چه کرد و چه عرب.از نوع کلاس هایتان در مساجد و حزب گرایی افراطی که دارید خدایشش خیلی اعتماد بنفس میخواهد که بیاید و از گروه و فکر دیگری انتقاد کنید.فکر اخوان المسلمین و برادران اخوان المسلمین هر چه باشد این گونه بزرگ هم نیست که بخواهیید بزرگ نشانش دهید مثلا چه کاری انجام داده اید که برای جامعه مسلمانان مفید باشد یا همان سلفیت چه کاری انجام داده اند مشکل کبر و غرور حزب گرایی و گروه گرایی افراطی است حال چه در قالب حزب اخوان المسلمین و چه در قالب فکر و گروه سلفی. به هر حال الله نگهدار آن افراد پاک و مخلصی باشد که واقعا به فکر جامعه اسلام و یک داعی برای اسلام است نه دعوت کننده به طرف فکر حال آن فکر هر فکری باشد چه سلفیت چه اخوانیت چه ان افکار به اسم اسلامی که در جوامعی همچون جوامع کردستان مظلوم وجود دارد االبته تا حدی حرف شما را قبول دارم اکه بعضی از اسم ها هدفمندانه انتخاب می شود که آن هم دلایل اجتماعی و سیاسی خود را دراد جزاکم الله خیر. لله نگهدار همه مسلمانان باشد.السلام علیکم ورحمه الله وبرکاه
بدوننام
09 تیر 1394 - 11:58من بعنوان یک مسلمان ازبرادران اخوان یه سوال دارم میخوام بدونم ایا ادعای که بیلاری کلینتون درکتاب خاطراتش اورده مبنی بر توافق با اخوان المسلمین جهت تشکیل حکومت اسلامی بیان کرده است چه جوابی دارند؟